#شاهزاده ی خوشبخت

 

روزی روزگاری درزمان های بسیارقدیم درشهری دور در بالای تپه ای بلند مجسمه ای بود. لباس

مجسمه از تکه های طلا بود و به جای چشمها ی آن دو دانه زمرد بزرگ کار گذاشته بودند روی دسته ی

شمشیرش هم یک یاقوت درشت می درخشید.


داستان کوتاه ی ,  ,های ,مجسمه ,ای ,کوتاه ,داستان کوتاه ,زمرد بزرگ ,دانه زمرد ,بزرگ کار ,دو دانهمنبع

داستان کوتاه ۳۶۸

داستانک ۳۶۷

داستان کوتاه 366

داستانک ۳۶۵

داستان کوتاه ۳۶۴

داستانک۳۶۳

داستانک۳۶۲

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

معرفی کالا فروشگاهی بهترین سایت هر چی که بخوای سیمین رخ دانلود بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد. معرفی معتبر ترین و پرکاربرد ترین سایت های ایرانی اعتبار سنجی هیئت صاحب الزمانی (عج) سیوجان بهترین سایت باربری میرداماد آموزش کامل فارکس