#یه سوال کوچولو

 

 

مسافر تاکسی آهسته روی شونه‌ی راننده زد، چون می‌خواست ازش یه سوال بپرسه… 
راننده جیغ زد، کنترل ماشین رو از دست داد…
نزدیک بود که بزنه به یه اتوبوس…از جدول کنار خیابون رفت بالا…نزدیک بود که چپ کنه…
اما کنار یه مغازه توی پیاده رو متوقف شد… 


داستان کوتاه یه ,رو ,  ,کوتاه ,سوال ,خیابون ,بود که ,یه سوال ,خیابون رفت ,رفت بالا…نزدیک ,که چپمنبع

داستان کوتاه ۳۶۸

داستانک ۳۶۷

داستان کوتاه 366

داستانک ۳۶۵

داستان کوتاه ۳۶۴

داستانک۳۶۳

داستانک۳۶۲

مشخصات

آخرین جستجو ها

  mihantext | متن های کوتاه و خواندنی آشپزی فروشگاه کاغذ دیواری قفس فیلم ترک اعتیاد اجناس فوق العاده پیچ و مهره اعلام نتایج تیزهوشان 90blogs