#دسته گل

روزی، اتوبوس خلوتی در حال حرکت بود. پیرمردی با دسته گلی زیبا روی یکی از صندلی‏ ها نشسته بود. مقابل او دخترکی جوان قرار داشت که بی ‏نهایت شیفته زیبایی و شکوه دسته گل شده بود و لحظه ‏ای از آن چشم برنمی داشت. زمان پیاده شدن پیرمرد.


داستان کوتاه دسته ,کوتاه ,داستان ,گل ,شکوه ,لحظه ,داستان کوتاه ,دسته گل ,گل شده ,شکوه دسته ,شده بودمنبع

داستان کوتاه ۳۶۸

داستانک ۳۶۷

داستان کوتاه 366

داستانک ۳۶۵

داستان کوتاه ۳۶۴

داستانک۳۶۳

داستانک۳۶۲

مشخصات

آخرین جستجو ها

وقت سفارت کانادا | ویزای کانادا | راهنمای اخذ ویزای کانادا تو بهترین خرید رو از ما داشته باش خرید اینترنتی کیسه جاروبرقی SERYAL KADE مرکز خرید لوازم یدکی گریدر خبر جدید طراحی اپلیکیشن موبایل در و پنجره upvc ارزان کده سفارش آنلاین شوتینگ زباله با قیمت مناسب