#آنکس که میفهمد

 

جغدي روي كنگره هاي قديمي دنيا نشسته بود. زندگي را تماشا ميكرد. رفتن و ردپاي آن را. و آدمهايي

را مي ديد كه به سنگ و ستون، به در و ديوار دل مي بندند. جغد اما مي دانست كه سنگ ها ترك مي

خورند، ستون ها فرو مي ريزند، درها مي شكنند و ديوارها خراب مي شوند.



داستان کوتاه مي ,كه ,  ,داستان ,کوتاه ,ها ,داستان کوتاه ,كه سنگ ,دانست كه ,سنگ ها ,ها تركمنبع

داستان کوتاه ۳۶۸

داستانک ۳۶۷

داستان کوتاه 366

داستانک ۳۶۵

داستان کوتاه ۳۶۴

داستانک۳۶۳

داستانک۳۶۲

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

راهنمای تلفنی تعمیرات موبایل و کامپیوتر سفارش اینترنتی اتوبوس دربستی مبلمان ویلایی آرامش باخدا باشیم بهترین سایت تخفیف ویژه دانلود کده خوشمزه ترین مزه ها اینجا همه چی هست پیروان کوروش کبیر(Live Dhul)