#اثر سوء وعده

 

 

پادشاهی در یک شب سرد زمستان از قصر خارج شد. هنگام بازگشت، سرباز پیری را دید که با لباس اندک در سرما نگهبانی می‌داد. از او پرسید: آیا سردت نیست؟ نگهبان پیر گفت: چرا ای پادشاه، اما لباس گرم ندارم و مجبورم تحمل کنم. پادشاه گفت: من الآن داخل قصر می‌روم و.

 


داستان کوتاه لباس ,  ,قصر ,کوتاه ,داستان ,ای ,پادشاه، اما ,ای پادشاه، ,اما لباس ,لباس گرم ,ندارم ومنبع

داستان کوتاه ۳۶۸

داستانک ۳۶۷

داستان کوتاه 366

داستانک ۳۶۵

داستان کوتاه ۳۶۴

داستانک۳۶۳

داستانک۳۶۲

مشخصات

آخرین جستجو ها

خرید و فروش بیت کوین بیا برا خرید ترخیص کالا هنگه کرمانجی تخفیف ویژه فقط برای امروز اینجا همه چی هست املاک کیان دانلود بازی و برنامه خرید حوله زیبا سبزه زار