#عشق واقعی
زن وشوهر جوانی سوار بر موتورسیکلت در دل شب می راندند. آنها از صمیم قلب یکدیگر را دوست داشتند.
زن جوان: یواشتر برو من می ترسم. مرد جوان: نه، اینجوری خیلی بهتره!
زن جوان: خواهش می کنم، من خیلی میترسم. مرد جوان: خوب، اما اول باید .
داستان کوتاه ۳۶۸
داستانک ۳۶۷
داستان کوتاه 366
داستانک ۳۶۵
داستان کوتاه ۳۶۴
داستانک۳۶۳
داستانک۳۶۲